به یاد دکتر خواجویان
اول: تحریر حقیقت
دوم: تقلیل مرارت خلق
بررسی و دقت نظر در شخصیت دکتر خواجویان نشان میدهد که میتوان وی را مصداق این مفهوم دانست.
کوشش او برای بیان حقیقت در عرصه تعلیم و تألیف صورت میگرفت. در این زمینه دکتر خواجویان را باید مورخی متعهد ولی البته دور از تعصب معرفی کرد. تاریخدانی او ناشی از تحصیلات او در این رشته بود. وی دارای لیسانس تاریخ و جغرافی از دانشگاه فردوسی مشهد بود و پایان نامههای تحصیلی خود در دورههای فوقلیسانس و دکترای دانشگاه سوربن پاریس را نیز در موضوعاتی تاریخی نوشت. ابتدا در آموزش و پرورش و سپس در دانشگاه مشهد به تدریس تاریخ اسلام و تشیع پرداخت. آثار به جامانده از ایشان ( هفت مقاله در تاریخ اسلام و تاریخ تشیع ) جملگی تاریخی هستند. مجلهای نیز که امتیاز آن را گرفت و تا هنگام درگذشتش چند شماره آن را منتشر کرد، مطالعات تاریخی نام داشت که به انتشار مقالاتی در این رشته میپرداخت.
در عرصه آموزش، دکتر خواجویان استادی موفق بود. جدای از دانسته های تاریخی اش. به دلیل داشتن بینش اجتماعی قوی، اهل نقد و نظر بود و این نکته به کلاسهای او جذابیتی در خور توجه میبخشید. قامت رشید، سیمای جذاب و وقار و بزرگی که در رفتارش مشهود بود، بر جلب توجه مخاطبین به او میافزود. هنگام القاء مطلب، سخنوری توانا بود. این بود که در جلسات درسش گذشت زمان احساس نمیشد. به دانشجویان نیز مجال ابراز نظر میداد و خود با نقد و داوری پیرامون آرای دیگران، این شیوه را به شاگردانش میآموخت.
اما ریشه های تعهد دکتر خواجویان (به اسلام و تشیع) در ذهن و ضمیر او دیرپا و استوار بود: او در خانوادهای معتقد و متدین زاده شد. در شهری مذهبی (مشهد) و محلهای سنتی (بالاخیابان، کوچه آبمیرزا در نزدیکی حرم مطهر رضوی). سالهای کودکی او مصادف شد با سقوط رضاخان و رفع محدودیت های وضع شده از طرف پهلوی اول بر سر راه انجام مناسک و مراسم مذهبی. اینچنین او در سالهای دهه 20 شمسی در محیط پیرامون خود بیش از هرچیز شاهد آئین های مذهبی پرشوری بود که توسط مردم رهاشده از استبداد رضاخانی اجرا میشد. تحصیلات خواجویان در دوره دانشآموزی، نسبتی با معارف دینی و مذهبی نداشت، ولی سالهای جوانی او مقارن بود با فعالیتهای پردامنه یکی از مهمترین مبلغین مذهبی معاصر خراسان یعنی استاد محمدتقی شریعتی. شریعتی اندیشمندی مذهبی بود که از حوزه خارج شده، کسوت روحانیت از تن درآورده و در دهههای 20 و 30 شمسی به جای مسجد و تکیه و حسینیه، عرصه مدارس، دانشسرا و دانشگاه را برای تبلیغ باورهای دینی و رفع شبهات از ساحت آنها برگزیده بود. خواجویان جوان در « کانون نشر حقایق دینی » و مراکز دیگری که جلسات سخنرانی شریعتی در آنها ترتیب داده میشد، با وی آشنا شد و بشدت تحت تأثیر افکار او قرار گرفت. او در همین سالها با فرزند جوان استاد شریعتی، علی ( بعدها دکتر علی شریعتی ) نیز کم و بیش آشنایی و مراودهای یافت. این پیوند فکری بعدها بیشتر شد و دکتر خواجویان تا پایان عمر، تحتتأثیر اندیشههای آن پدر و پسر باقی ماند. در سالهای آخر دهه 30 شمسی که خواجویان برای ادامه تحصیل وارد دانشکده ادبیات دانشگاه مشهد شد، استاد شریعتی در دانشکده معقول و منقول ( الهیات فعلی ) کلاس درس داشت و خواجویان در این جلسات نیز حضور مییافت. او بعدها به فراوانی از شریعتیها یاد و اینچنین دین خود را به معلمان ومربیان فکری خود ادا میکرد(پس از درگذشت استاد شریعتی، مجله دانشکده ادبیات دانشگاه فردوسی، شماره ویژهای را به تجلیل از خدمات وی اختصاص داد. دکتر خواجویان در این شماره، مقالهای نوشت و آن را با چنین جملاتی به استاد خود تقدیم کرد: « به یاد استاد فقید محمدتقی شریعتی که شیوه آشنایی با اهلبیت عصمت و طهارت را از او آموختم ». رک: مجله دانشکده ادبیات و علوم انسانی دانشگاه فردوسی مشهد، سال 20، شماره 1و2، بهار و تابستان 1366، ص 209).
جریان فکری دیگری که در آن سالها در مشهد رونق و رواجی قابل توجه داشت، انجمن حجتیه بود. مرحوم خواجویان از تأثیر تفکرات این انجمن نیز به دور نبود. البته صرف نظر از اینکه مؤلفههای تفکر انجمن دقیقا چه بود، باید به این نکته مهم توجه داد که خواجویان عمدتا از تفکرات مذهبی انجمن تأثیر میپذیرفت و هیچگاه در مسائل سیاسی ـ به فرض صحت آنچه درباره دیدگاههای سیاسی آن تشکیلات شهرت یافته ـ تحتتأثیر اندیشههای انجمن قرار نگرفت و به همین دلیل همواره در عرصه سیاست چهرهای فعال به شمار میآمد.
به هرحال تحت تأثیر این عوامل و زمینههای فردی و شخصیتی، دکترخواجویان به اندیشوری متعهد به دفاع از مبانی اسلام و تعالیم مکتب ائمه تبدیل شد. او البته هیچگاه کباده دین نکشید و اعتقاد و محبت به اهل بیت را به چماقی برای هجوم و حمله به این و آن تبدیل نکرد، در حالی که اعتقاد و التزامش به اسلام و تشیع از بسیاری مدعیان افزونتر و خالصتر بود. به این نکته نیز باید توجه داد که اشتغال او به تحصیل و تدریس تاریخ، باعث دوری او از جمود و تعصب شده بود. بنابراین ابایی نداشت که گاه به نقد برخی اندیشههای رایج بپردازد...
اما در باب کوشش او برای « تقلیل مرارت خلق » سخن بسیار است. دکتر خواجویان گویی از بن دندان به این آیه قرآن ایمان آورده بود که « لقد کرّمنا بنیآدم » (همانا ما فرزندان آدم را کرامت بخشیدیم. سوره اسراء، آیه 70). بنابراین او به انسانها به عنوان مخلوقات مکرَم خداوند حرمت مینهاد و در جهت کاستن از مشکلات آنان هرآنچه میتوانست به کار میبست: اشتغال دکتر خواجویان به تدریس در دانشگاه فردوسی، مصادف با انقلاب و حوادث پس از آن بود. دانشگاه در این سالها عرصه حرکتهای خشونتبار گروههای مختلف بود. میان جوانان و پیران سخت فاصله افتاده بود، بازار حمله و هجوم داغ بود، از علم خبری نبود، قلمها بر زمین مانده و سلاحها بلند بود. زدن انگ و برچسب متاعی رایج گشته ولی از صفا و مروت کمتر نشانی بود. در چنین شرایطی که « ز منجنیق فلک سنگ فتنه میبارید »، دکتر خواجویان بر صندلی ریاست دانشکده ادبیات نشست و کریمانه و از سر صدق و مروت کوشید از آتش این التهابات در محیط کاری خود بکاهد. وجهه و نفوذی که هم در میان جوانان و هم در بین پیشکسوتان داشت، کارگر افتاد و او توانست از فاصلهها کم کند، بر آتش کینهها حتیالمقدور آبی بیفشاند و بر زخمها مرهمی بگذارد. دکتر خواجویان در این مسؤولیت همه توش و توان خود را به کار گرفت و از بسیاری خسارات مانع شد. اگر مجموع فعالیتهای او در این عرصه به همت شاهدان آن حوادث گردآورده شود، نمونهای خواهد بود برای مدیریت مشفقانه و انسانی که اینهمه از آن سخن گفته میشود، ولی کمتر نشانی از آن به چشم میخورد. اینچنین بود که دکتر خواجویان در محیط کاری خود به آخرین پناه همه دانشجویان، اساتید و کارمندانی تبدیل شد که در کارشان مشکلی افتاده بود و او بیدریغ از وقت خود و نفوذ و حرمتی که اینجا و آنجا داشت، برای حل گرفتاری های خلق خدا استفاده میکرد. گاه در دفاع از حرمت استادی، میایستاد، گاه دست دانشجویی را میگرفت و او را از ورطه بلایی رهایی میبخشید، گاه مشکلات مالی کارمندی را حل میکرد، پیش میآمد که برای دانشجوی جوانی که قصد ازدواج داشت، وسیلهای مهیا میساخت، واسطه آشتی زوج جوانی میگردید و از جداییشان مانع میشد، ... و جالب اینکه اینها را منافی شأن علمی و اجرایی خود نمیدانست. در اینگونه امور اصل برای او کاستن از مرارت خلق خدا بود نه حفظ شئونات اعتباری استادی یا مدیریتی خویش. اینگونه بود که هم در زندگی و هم پس از مرگ، مقبول مردم صاحب نظر واقع شد. ذکر خیر مرحوم دکتر خواجویان هنوز هم اینجا و آنجا بر سر زبانهاست...
سلام خوشا به حالتون که انسانهای بزرگی را دیدیدو افتخار شاگردی آنها را داشتید افسوس که حضور بزرگانی چون خواجویان ، عالم زاده ،خضری و.... در دانشگاه ها همچون دانشجو کمیاب شده است
سلام دکتر خواجویان مرد آزاده و مشفق بود و دانشمندی بابصیرت و آگاه. و به خاطر همین ویژگیهایش همیشه تحت فشار بود. حتی برای تشدید فشارها دانشجویان را علیه او بسیج نموده به سراغش می فرستادند. برای هر چیزی به او اعتراض می کردند روزی عده ای از دانشجویان به اعتراض در دفترش جمع شده بودند و او با آنها صحبت کرد ولی آنها قانع نمی شدند . گفت شما چه کاره اید که به هرچیزی اعتراض دارید؟ گفتند: ما سرباز انقلابیم. و او گفت اگر شما سرباز انقلابید من افسر انقلابم جع کنید و از اینجا بروید.
سلام استاد. اجازه دهید تا ذکر خاطرهای را بهانه کامنت گذاشتنم کنم. سالها پیش (حدود سال 75-76) نامه ای را از دوستم جناب خواجه از انگلستان دریافت کردم. در آن نامه او از من خواسته بود که اگر بر مزار مرحومان دکتر خواجویان و دکترحائری رفتی از طرف من هم فاتحه ای بخوان. من نیز چنین کردم و هنوز که هنوز است هرگاه مراجعت به مزار می کنم حتما بر سر مزارش حاضر شده و فاتحه ای را می خوانم. خدایش او را بیامرزد.
وچه شیوا نوشته بودید.اگر بخواهید متن ادبی بنویسید خوب مینویسید حتما نوشتن متن کاملا ادبی را امتحان کنید.ازقسمت اخر مقدمه خیلی خوشم امد.